loading...

Unstoppable:)

And those who smile are lost.

بازدید : 460
چهارشنبه 9 ارديبهشت 1399 زمان : 17:38

هر روز صبح که بیدار میشم با خودم میگم:تموم نمیشه با سختی تَهِش:)!بعد شروع میکنم با چشمای پف و بدن درد[از کم خوابی]درس خوندن رو!D:. اگه امسالم پیراپزشکی نیاوردم،تربیت معلم و اینا اوردم نمیرم بازم...یه رویا تو سر من هست لباس سفید تنم کنم:))خصوصا داروسازی و یا پرستاری...واقعا خیلی دوست دارم..از بچگی همون کلاس دوم،سوم دبستان رو پوش سفید توی مخم رژه رفته. حتی اسم تحقق یک رویا هم به همون دلیل بوده:( و هست. از کمک به بقیه لذت میبرم ولی چرا خدا نمیخاد بیاد تو کار خیر شریک شیم که یکم بهم بیشتر حس درس خوندن بده؟d: میدونم خیلی سخته بی خوابی داره،نمیشه به زندگی رسید و...!ولی باور کنید من همین سختیام تو نظرم‌ی جور لذته اینقدر ک عاشق این کارم. !و مامان این دفعه فکر نکنم بذاره بمونم پشت کنکور،... شوتم میکنن تربیت معلم:(.![تربیت معلم توی تجربی راحت میشه اورد اخیرا تو این دو سه سال] .میترسم مثلا رتبه ام جوری شه که به آزادِ پرستاری اینا بخوره:( ،صد درصد میفرستنم ازادُ،ولی من اینم ندوس:(! خیلی دوست داشتم بالاخره یع خودی نشون بدم اینجوری بازم بی هنر میمونم:| کاش بشه،کاش بشه،کاش بشه و بتونم همین امسال و اگرم زبونم لال،نشد!بذارن بمونم و مثله امسال اینقدر بهم فشار نیارن و روح و روانمو بهم نزنن تا با ارامش بهش برسم. خدایا،تولوخدا،تولوخدا، من که همه زندگین سعی کردم خودم و وفق بدم و قبول کنم فلان چیز به صلاحم نبوده،این یکیُ نگیر ازم-_-

ﺩﻱ ﺷﻴﺦ ﺑﺎ ﭼﺮﺍﻍ ﻫﻤﻲ ﮔﺸﺖ ﮔﺮﺩ ﺷﻬر * کﺰ ﺩﻳﻮ ﻭ ﺩﺩ ﻣﻠﻮﻟﻢ ﻭ ﺍﻧﺴﺎﻧﻢ ﺁﺭﺯﻭﺳﺖ
برچسب ها چه میشد , چه میشد اگر ,
نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 0

آمار سایت
  • کل مطالب : <-BlogPostsCount->
  • کل نظرات : <-BlogCommentsCount->
  • افراد آنلاین : <-OnlineVisitors->
  • تعداد اعضا : <-BlogUsersCount->
  • بازدید امروز : <-TodayVisits->
  • بازدید کننده امروز : <-TodayVisitors->
  • باردید دیروز : <-YesterdayVisits->
  • بازدید کننده دیروز : <-YesterdayVisitors->
  • گوگل امروز : <-TodayGoogleEntrance->
  • گوگل دیروز : <-YesterdayGoogleEntrance->
  • بازدید هفته : <-WeekVisits->
  • بازدید ماه : <-MonthVisits->
  • بازدید سال : <-YearVisits->
  • بازدید کلی : <-AllVisits->
  • کدهای اختصاصی